به گزارش شهرآرانیوز؛ فیدل کاسترو، حقوق دان جوان و مرفه دیروز، حالا رهبر چهل ونه ساله حزب کمونیسم کوباست و کمتر کسی در جهان است که او و رویکردهای ضدآمریکایی اش را نشناسد. در سالهای گذشته درحالی که دست راستش در دست چگوارا و دست دیگرش در دست مخالفان حاکم کوبا بود، توانسته بود دیکتاتور مسلط بر کشورش را از اوج قدرت پایین بکشد و حالا هرکس به کوبا میآمد، تشنه ملاقات با او بود.
سفرای ایران در اواسط دهه ۵۰ که تا پیش از این با تقدیم استوارنامه هایی، نخستین گامهای مراوده با این کشور را برداشته بودند، حالا در دیداری دوستانه با نماینده تنهاحزب این کشور یعنی حزب کمونیسم، بر تقویت روابط خود پافشاری میکردند، اما رفته رفته این روابط با بروز مبارزات داخلی در ایران که برخی مخالفان محمدرضاشاه را برای فراگیری مبارزات چریکی علیه رژیم پهلوی به کوبا کشاند رو به تاریکی رفت.
سفارتخانههای ایران و کوبا فقط یک سال پس از گشایش، با تیره شدن روابط دو کشور تعطیل شده بود، اما مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملاقات ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت، با فیدل کاسترو بدون تدارک قبلی در هتل کاپری هاوانا بار دیگر بسترساز آمدوشدهای صمیمانه تازهای شد. نشستی دوساعته که در آن از مسائل مربوط به انقلاب ایران و کوبا گفتند؛ از عوامل پیروزی و بررسی خطراتی که هر انقلاب نوپا را تهدید خواهد کرد. کاسترو از تجربیاتش میگفت و یزدی از چالشهای پیش رو.
کاسترو به خوبی میدانست غلبه بر یک حکومت دیکتاتور، تازه اول راه هر انقلابی است. تشکیل کمیتههای دفاع از انقلاب، ایجاد ارتش نوین در سطح شهر و روستا، رسیدگی به مسائل آموزش، بهداشت، خانه سازی و امنیت هم هریک نکات و تجربیات و دستاوردهایی بود که کاسترو بی دریغ در اختیار ابراهیم یزدی قرار میداد. صبح روز بعد، جراید و رسانههای کوبا، از اخبار و تصاویر این ملاقات ارزشمند پر شده بود.
قرار شده بود هیئتی منتخب از مجلس شورای اسلامی ایران برای شرکت در کنفرانس بین المجالس به کوبا سفر کند تا در این میان، ملاقاتی نیز با فیدل کاسترو داشته باشد. حالا پنج سالی میشد که رهبر حزب کمونیست کوبا، ریاست جمهوری این کشور را نیز برعهده گرفته بود. گروه اعزامی ایران متشکل از نمایندگان مذهبی گوناگون، از اهل سنت گرفته تا اقلیتهای مذهبی بود.
یک نفر خانم و چند نفر روحانی و چندین نفر کت وشلواری هم در میان آنها به چشم میآمد. آقایان سیدابوالفضل موسوی تبریزی، سیدمحمد خاتمی، امامی کاشانی، دکتر ولایتی، دکتر مهاجرانی، محمدی، بشارتی، دعایی، دکتر زرگر، فخرالدین حجازی و الویری همگی حیاطی در کوبا اجاره کرده بودند و گاه تا محل برگزاری اجلاس را پیاده طی میکردند.
حضور هیئت ایرانی با ظاهری متفاوت در خیابانهای کوبا توجه مردم را به خود جلب کرده بود. آن نماز جماعت پس از مراسم افتتاحیه روی چمنهای وسط بولوار به امامت آقای امامی کاشانی که در کتاب خاطرات ناطق نوری آمده است، ریزبه ریز اتفاقات آن سفر را روایت میکند؛ سفری که در حاشیه کنفرانس بین المجالس، پس از ملاقات سیدمحمد خاتمی و فیدل کاسترو، روابط ایران و کوبا را بار دیگر تحکیم میکرد.
این بار نیز سران دو کشور به صورت مشترک به مرور تاریخ انقلاب یکدیگر پرداختند؛ از دسیسههای امپریالیسم آمریکا که دامن گیر هر دو طرف شده بود حرف زدند و این بار کاسترو اذعان کرد آنچه در انقلاب ایران ارزشمند و منحصربه فرد بوده، فرهنگ اصیل اسلامی در هدایت انقلاب بوده است، همان چیزی که با رویکرد شهادت طلبی، کشور را از چنگال ظلم آزاد کرد و مانند آن هرگز در کوبا یافت نشد. یک سال پس از این سفر بود که بار دیگر سفارت ایران در هاوانا بازگشایی شد.
رهبر معظم انقلاب که آن روزها در کسوت ریاست جمهوری ایران بودند، به زیمباوه سفر کرده بودند تا در اجلاس سران عدم تعهد شرکت کنند. سفری خاطره انگیز و پرحاشیه که شرح مفصل آن در کتاب «از هراره تا تهران» آمده است. بار دیگر دو نماینده از ایران و کوبا به ملاقات یکدیگر آمده اند. از یک سو، کاسترو با آن یونیفرم زیتونی رنگ همیشگی آمده است و از این سو، حضرت آیت ا... خامنهای در شمایل مردی شبیه به بنیان گذار انقلاب اسلامی.
کاسترو هرگز حضرت امام (ره) را از نزدیک ملاقات نکرده است، اما این مرد با رنگ وبوی امام (ره) از تبار همان مردی است که بی تکیه بر شوروی، آمریکا را در خاورمیانه زمین گیر کرد و انقلاب را به یاری رهبرش به ثمر نشاند. ملاقات با او، ملاقات با امام خمینی (ره) بود؛ رهبری که هرگز فرصت نشد به واسطه بروز جنگ با او دیدار کند. در ادامه، دیدار مشتاقانه پیش میرود. دستشان را از سر ادب دراز میکنند. دست چپ آیت ا... که جلو میآید، کاسترو شرمگینانه کنجکاو میشود. رهبر معظم انقلاب همین طور که دست راستشان را بالا میآورند، از مجروحیت خود با عنوان «ضایعات انقلاب» یاد میکنند.
حالا کاسترو که کامل منقلب شده است، دست چپ ایشان را با محبت فشار میدهد و میگوید: «این ضایعات تاریخی و جاودانه است.» پس از آن، کاسترو که بیشتر به پرحرفی شهرت داشت، بیشتر گوش میکند و کمتر حرف میزند. بیشتر از یک ساعت از ملاقات میگذرد و هر دو از محکومیت تجاوزگری در آفریقای جنوبی گرفته تا تحلیل مسائل آمریکای لاتین و جنگ تحمیلی میگویند. جلسه با امید دیدار دوباره کاسترو با مقامات ارشد ایرانی تمام میشود.
یک سال پیش که رئیس جمهور وقت ایران برای شرکت در چهاردهمین اجلاس سران غیرمتعهدها به هاوانا سفر کرده بود، از فیدل کاسترو دعوت کرد تا به ایران بیاید و حالا او همراه با هیئت همراه به تهران آمده بود تا با مقامات ارشد و شخصیتهای سیاسی برجسته کشور به ویژه رهبر معظم انقلاب و رؤسای قوا و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدار کند.
موج استقبال گستردهای از حضور او در ایران به راه افتاد. ایرانیها در هر دوره، به واسطه تجربه انقلاب با آدمهایی که دغدغه مبارزه با استبداد را داشته اند، با نهایت همدلی ملاقات میکنند. حالا فیدل کاسترو، هرچند در هفتادوپنج سالگی طراوت روزهای مبارزاتی اش را ندارد، همچنان با همان چشمهایی به دنیا مینگرد که در سالهای نخست مبارزاتی اش داعیه عدالت جویی داشت. حالا که به تهران آمده، دیگر آن یونیفرم سبز زیتونی را کنار گذاشته است و خبری از آن سیگار برگ معروف نیست.
یک دست کت وشلوار تیره رسمی پوشیده است و دوشادوش سیداحمد خمینی به زیارت آرامگاه امام خمینی (ره) میرود؛ مردی که هرگز مجال نیافت از نزدیک ملاقاتش کند، اما امروز در جمع کسانی است که میراث دار انقلاب قدرتمند او هستند. به خانه امام (ره) میرود و بعد، از پشت شیشهها به اتاقی نگاه میکند که روزی در آن تلگراف هایش به دست امام خمینی (ره) میرسید؛ تلگرافهایی که حامل پیغام برادری، همدلی و همراهی بودند.